یونانیان در اثبات قوانین بر چند معیار متکی بودند:
 
(الف ) مهمتر از همه، یک اصل فلسفی کلی وجود داشت. یونانیان پذیرفته بودند که نسبت‌های موجود در جهان کاملند. بنابراین مصنوعات بشری بایستی از آنها تبعیت کنند. ویتروویوس می نویسد: «از آنجایی که طبیعت بدن را چنان آفرید که اعضاء بدن در تناسب و تطابق باکل کالبد می باشند، اصل رایج در میان مردمان باستان این بود که در ساختمان‌ها نیز نسبت‌های میان اجزاء بایستی در تطابق با کل ساختمان باشند».  
 
(ب) اصل دیگر قوانین، در مشاهده بدنهای طبیعی و زنده (Organic) قرار داشت که این اصل در مجسمه سازی و قانون بشرسنجانه آن نقشی تعیین کننده ایفاء میکرد.
 
(ج) اصل سومی که در معماری مهم بود، اصلی بود که توسط علم استاتیک ارائه شده بود. هر چقدر ستون‌ها بلندتر باشند پیشانی سنگین تر خواهد بود و تکیه گاه بیشتری لازم است؛ بنابراین، ستون‌های یونانی بسته به بلندی شان به روشهای مختلف از هم فاصله داشتند.
 
 آشکال مختلف معابد یونانی، محصول مهارت تکنیکی و آشنایی با ویژگیها و خواص مواد بود. این عوامل تا حد زیادی مسبب ایجاد اشکال مختلف و نسبتهایی بودند که یونانیان احساس میکردند و ما احساس میکنیم که کامل‌اند .
 

هنر و اقتضائات بصری

 با وجود این که یونانیان آثارشان را منطبق بر نسبتهای ریاضی و اشکال هندسی طراحی میکردند، با این همه در مواردی مشخص آنها را کنار می نهادند. آنها سرپیچی از قوانین را به کرات تکرار میکردند، زیرا این سرپیچی ناخودآگاه و غیراختیاری بود. گریز از قوانین گاهی به خاطر یک هدف زیباشناختی معین انجام می گرفت. هدف برخی از آنها انطباق آشکال با الزامات بینایی انسان بود. دیودوروس سیکولوس (Diodorus Siculus) مینویسد که از این لحاظ هنر یونانی از هنر مصری که نسبتها را بدون رجوع به الزامات بینایی انسان بدست آورده بود، متفاوت است. اما یونانیان برای مقابله با خطای بصری این کار را انجام دادند. آنها نقاشی‌ها و مجسمه‌ها را به اشکالی نامتعارف در می آوردند زیرا میدانستند دقیقا این روش، متعارف به نظر آمدن آنها را تضمین خواهد کرد.

روشهای مشابه‌ی در نقاشی استفاده می شد، به ویژه در نقاشی تئاتری. از آنجائی که دیده شدن دکورهای تئاتری از فاصله دور امری مهم بود، آنها مجبور بودند که تکنیکی ویژه را با در نظر گرفتن پرسپکتیو به کار گیرند. مسئله فوق دلیلی است بر اینکه چرا سرانجام تمام نقاشیهای پرسپکتیو Skenographia (از okmmm , skene به معنای صحنه) نامیده شدند.
 
همچنین در مجسمه سازی فیگوراتیو (figurative) صرف نظر از اینکه مجسمه بزرگ است یا خیلی بلند، روشهای مشابه استفاده میشد. قبلا ذکر شد که دفرمه کردن مجسمه آتنه (Athene) توسط فیدیاس (Phidias) آگاهانه بود زیرا بالای یک ستون باید قرار میگرفت. کتیبه ای که بالای یک معبد در پرینه (Priene) قرار دارد حروفی را شامل میشود که هم اندازه نیستند.
 
از قرن پنجم به این سو، نقاشی یونانی امپرسیونیستی شد: در این سبک نور و سایه به گونه ای چیده می شد که توهمی از واقعیت را خلق می کرد، با وجود اینکه اگر از نزدیک بدان نگاه میشد، آنها چیزی بیشتر از لکه های بی شکل نبودند، به همین خاطر افلاطون نقاشان را ملامت می کند. این نقاشی امپرسیونیستی را یونانیان عادت داشتند یعنی هر چقدر بلندتر باشند، بزرگترند.
 
معماران نیز با این روش کار کردند و این اصلاحات نزدشان اهمیت ویژه ای پیدا کرد. در وسط معابد گریسی که از میانه قرن پنجم به بعد ساخته شدند ستون‌های عریض تری قرار داده میشد. در رواقها، ستون‌های کناری با فاصله زیادتری قرار داشتند. این ستون‌ها اندکی به سمت داخل خم شده بودند، زیرا با این روش آنها راست و مستقیم به نظر می آمدند. از آنجائی که ستون‌های کم عرض تر، از ستون‌هایی که در سایه اند، روشن تر به نظر می رسیدند، این توهم با تنظیم مناسب عرض ستون‌ها اصلاح میشد .
 
معمارها به این روشها متوسل شدند، زیرا همانگونه که ویتروویوس بعدها گفت: «خطای چشم بایستی با محاسبات اصلاح شود». همانگونه که پژوهشگر لهستانی مطرح کرده است، آنها نسبتهایی را به کار بردند که خطی نبود بلکه مربوط به زاویه دید چشم بود. در نظر آنها اندازه معین، اندازه ستون یا پیشانی نبود، بلکه نقطه دیدی بود که ستون و پیشانی از آنجا دیده می شد. و اگر اینگونه است، بنابراین ضروری است زمانی که ستون و پیشانی در جایی بلندتر یا دورتر قرار داده میشود اندازه آنها دستخوش تغییر و دگرگونی شود.
 

انحرافها (Deviations)

 معماران یونانی از انحراف خط مستقیم هم پا را فراتر نهادند. آنها خطوطی را که انتظار می رفت خطوط مستقیم باشند، کج میکردند. در معماری کلاسیک، رخبامها، ستون‌ها و همچنین خطوط افقی و عمودی کمی انحنا پیدا میکرد، البته نه در همه ساختمانها بلکه در مشهورترینشان نظیر پارتنون (Parthenon) و پایستوم (Paestum). این انحراف از خطوط مستقیم ناچیز بود و لذا همین اواخر کشف شد. ابتدا در سال ۱۸۳۷، اما تا سال ۱۸۵۱ خبر آن منتشر نشد. در آغاز این امر با شک پذیرفته شد، اما حالا به نظر میرسد که یک واقعیت مسلم است، گرچه توضیحش قدری تردید برانگیز باشد. آیا این هنجارگریزی می تواند به عنوان تلاشی برای اصلاح نقص به شمار آید؟ شکل ۱۸ ثابت میکند که میتواند.
 
دلیل دیگری برای انحراف از خطوط مستقیم در معماری یونانی وجود دارد: همان دلیلی که نقاش را وا می دارد تا بدون استفاده از خط کش و پرگار، خط راست و یا منحنی رسم کند. با وجود تاکید بر نظم، هدف برانگیختن احساس آزادی و اجتناب از تقید بود.

ویتروویوس بعدها اظهار داشت: «چشم دنبال یک منظره لذتبخش است؛ اگر نتوانیم آن را با به کارگیری نسبتها و اصلاح واحدها ارضا کنیم، تماشاچی را با منظره ناخوشایندی که از جذبه بی بهره است، از دست خواهیم داد». این اصلاح «واحدها» آنگونه که یونانیان میشناختند، از طرفی موجب ایجاد تعادل در نقص بینایی ما میشود و از طرفی دیگر قدری اختیار و آزادی را در خطوط اصلی ساختمانها فراهم می آورد. باستان شناس آمریکایی که مطالعات مفصل تری در رابطه با این «اصلاحات» دارد، توضیح میدهد که این اصلاحات با اجتناب از یکنواختی و دقت ریاضی که در هنر مطلوب، هم غیرهنری و هم غیرقابل قبول میباشد، برای لذت چشم طراحی شده است.
 
انحراف از خطوط راست و زوایا، در ساختمانهای یونان بدون شک دو هدف را دنبال میکرد: اجتناب از تغییر شکل نوری و مطابقت با قانون. هر دوی اینها به خصوص در مورد خطوط عمودی آشکار است: معماران دوران باستان ستون‌های خارجی را به سمت داخل و مرکز کج میکردند زیرا در غیر این صورت خطای دید موجب میشد، احساس کنیم ستون‌ها به سمت خارج از مرکز متمایلند. به هر حال، آنها برای افزودن به احساس استواری و استحکام، بایستی به این اصلاحات دست می زدند. در کل، احتمالا ساختن ساختمان برای آنها از توضیح اینکه چرا ساختمانهایشان عالی و ممتاز بنا شده است، بهتر و راحت تر بود. آنان مهارتشان را بیشتر با عمل و به صورت تجربی و شهودی بدست آوردند تا از گزاره ها و داده های علمی. اما با این حال، نظریه ای را نیز برای تایید عملشان ساخته و پرداخته کردند و این منش و روش یونانی بود.
 
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، 127-123، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392